کد مطلب:313985 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:192
درب ماشین به خودی خود باز شد
جناب آقای حاج مهدی اخروی، كه از بازاریان محترم و معتمد شهرستان خوی
[ صفحه 363]
می باشد و الحمدلله فعلا در حال حیات است، نقل می كرد:
قبل از احداث جاده ی جدید، روزی از شهرستان ارومیه می آمدیم، بالای گردنه ی قوشچی به عده ای از همشهریان خود برخورد كردیم كه سخت وحشت زده بودند. در میان آنها یك نفر از آقای محترم ریاضی بود، تا مرا دید آمد و دستم را گرفته و گفت:
آقای اخروی، بیا كرامت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به تو نشان بدهم و افزود: اتوبوس ما از سر گردنه به طرف دره ی اقلا پانصد متری چپ و سرنگون شد، تمامی مسافرین یك دفعه به صدای بلند گفتند: یا ابوالفضل العباس علیه السلام! آنگاه درب ماشین به خودی خود باز شد و مانند ستونی محكم به زمین چسبید. همین امر، اتوبوس را نگه داشت و ما به سلامت از آن خارج شدیم!
[ صفحه 363]
می باشد و الحمدلله فعلا در حال حیات است، نقل می كرد:
قبل از احداث جاده ی جدید، روزی از شهرستان ارومیه می آمدیم، بالای گردنه ی قوشچی به عده ای از همشهریان خود برخورد كردیم كه سخت وحشت زده بودند. در میان آنها یك نفر از آقای محترم ریاضی بود، تا مرا دید آمد و دستم را گرفته و گفت:
آقای اخروی، بیا كرامت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به تو نشان بدهم و افزود: اتوبوس ما از سر گردنه به طرف دره ی اقلا پانصد متری چپ و سرنگون شد، تمامی مسافرین یك دفعه به صدای بلند گفتند: یا ابوالفضل العباس علیه السلام! آنگاه درب ماشین به خودی خود باز شد و مانند ستونی محكم به زمین چسبید. همین امر، اتوبوس را نگه داشت و ما به سلامت از آن خارج شدیم!